خبر رسانی نیکی
غروب شده و دو تاشون دارن با هم نق میزنن در گوش نیکی میگم برو به بابا بگو ما رو ببر بیرون دلمون تنگ شده نیکی بدو بدو رفته پیش باباش نیکی : بابا برو بیرون دلمون واست تنگ شه بابا با تعجب: چی؟ نیکی : برو بیرون دلت واسمون تنگ میشه بابا : کی بهت گفته؟ نیکی : مامان و ... صدای خنده هر 2تاییمون بلند میشه